12سال پیش تو همین روزها زمانی که دانش آموز سال پنجم ابتدایی بودم وقتی صبح از خواب بیدار شدم زیبا ترین جلوه طبیعت رو دیدم روش قدم زدم صداش مثل خرد شدن برگهای پاییزی زیر پاها بود چقدر ذوق کرده بودم چقدر خوشحال بودم ...اولین باری بود که برف رو توی دستام احساس می کردم هنوز بخار شدن برف رو تو دستام حس می کنم . اما بعد از اون روز دیگه برف نیومد سالها بود که دوست داشتم یه بار دیگه خونمون سفید پوش بشه و بتونم یه بار دیگه رو برف راه برم ....واین اتفاق افتاد اونم وقتی که اصلا فکرشو نمی کردم برف از صبح امروز شروع شد و همینطور ادامه داره حالا بعد از 12 سال تو سن 24 سالگی به یاد دوران بچگی بازهم رو برف قدم زدم همون لذت قدیمو داشت چیزی که بازم فکرشو نمی کردم .... گاهی اوقات چقدر ساده می شه از زندگی لذت برد ..
سلام
واقعا زیباست
اینجا که حسابی باریده .
میشه گفت بی سابقه بود
اونهم بعد از سالها
خدارو شکر